این شعر رو جدید گفنم. شعرهای قدیمیم رو به تدریج اضافه می کنم.
آمده فصل بهار، فصل شکوفه و سار
آمده بوی گل و عطر نفس های یار
صدای ساز بلبل، پر ز نوای شادی است
می سپرد قلب من به پیش دستان یار
زمین خوشبخت کنون، مست زباران عشق
ای ابر پاک بهار، بر دل تنگم ببار
این دل من دشت نیست، کوه و دِه و سنگ نیست
بهشت گمگشته ایست، در دل این روزگار
خدای خورشید و مهر، خدای ماه و سپهر
به عدل تو نباشد، جنگل بی جویبار
قطره آبم دهی، جنگل و بستان دهم
چنان که گل بشکفد، از دل این کوهسار
مهر جهانت دهم، این دل و جانم دهم
آتش و نور افکنم، سینه این شب تار
خدای عشق زلال، یاور قلب بی بال
وصال خواهم ز تو، آخر این انتظار
دلبر زیبای من، عشق دل زار من
بر گل رخسار تو، تشنه است این بوته زار
در این جهنم دل، جان و تن من بسوخت
خاکستر قلب من، منتظر مهر یار
(سه شنبه، 2 فروردین 1384)