سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار 1384 - دیوان دل
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
نویسنده : دیوان دل:: 84/2/9:: 2:41 عصر

 

 

زآن میوه خشکیده مپرس که چه بودی

        کان شاخه بیمار تو بودی تو بودی

زآن لشگر مردار مپرس جای دشمن     

        کان قاتل سالار تو بودی تو بودی

این راه خطیر است مپرس علت آنرا    

        کان چاله پر خار تو بودی تو بودی

زآن شیشه بران مپرس جای معمار    

        کان سنگ گران بار تو بودی تو بودی

زآن بره گریان مپرس حال چوپان    

        کان گرگ چمنزار تو بودی تو بودی

زآن ساقه بی گل مپرس جای غنچه     

        کان نعره رگبار تو بودی تو بودی

زآن جام پر از می مده شفا و شربت     

        کان زهر جگر پار تو بودی تو بودی

بهر دل و این جان مشو مرهم و تیمار      

        کان چنگ دل آزار تو بودی تو بودی

 

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/23:: 9:57 عصر

 

خلاف ادبه ،‏شرمنده ...

 

دم ز عهد و وعده و پیمان زدی 

           حرف مهر و عشق جاویدان زدی

برسر هربرگ و هر شاخ و درخت

            قول آواز چکاوکها زدی

بوی گندت در پس چهره نهان

            دم زعطر و ناف آهو می زدی

وان دلت شد سنگ قبر عاشقان 

            باز حرف از قلب و مهر و جان زدی

تو نفهمیدی کلامی از سخن    

            لاف نقد و پرسش و پاسخ زدی

از تو کودک دارم اکنون یک سوال 

            با چه رویی با بزرگان دم زدی ؟

 

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/9:: 5:52 عصر

 

مزن این در که دگر شه به خانه نیست

       آن شوکت و فکرت وزیران به خانه نیست

در این سرای سنگی بی روح و بی زبان 

       آن خنده و فرمان نرم و صادقانه نیست

رو به همه یاغیان و خائنین بگو        

       آن قاضی و سرباز و حکم عادلانه نیست

گو به همه رعیت و برده و کشاورز          

       آن منجی و حامی زمین و زمانه نیست

چه گدایی و چه مهمان در این سرا    

        دیگر خبر مُلک و  عمر جاودانه نیست

زان شاه دلیران مانده تاج و یکی تخت      

         جز نوکر و جلاد دگر کس به خانه نیست

 

 

 

سروده شده در :

(چهارشنبه 3 فروردین 84)

 

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/7:: 11:57 صبح

خوب تعریف نکردم . قافیش هم مناسب نیست ... شرمنده !!!

 

عشق سرآغاز کار، یک دل و صد شانه بار

     عشوه پرناز یار، صدای لرزش تار

 یعنی کشیدن ناز، قدم به راه دراز     

     در ره عاشق کشان، هم دل و هم جان بباز

 یعنی که گویی به خلق، آدمیان انا الحق

     گرچه به قوم ددان، گویی بر سر دار

 یعنی که در جنگ و رزم، بر دل شمشیر و خصم

     بتاز و خندان برقص، در دل این کارزار

 یعنی که فریاد زن، مست می او منم

     از ته دل داد زن، این منم عاشق به یار

 بُکُش این تن من، مهتر دلهای سخت

     که شمشیر زهر تو، بر گل قلبم چو خار

 با دل سُرخم شدم، اشرف مخلوق او

     ورنه چو ارتش تو، تا ابدم تار و مار

 آدمیان دلسنگ، هر ضربه شمشیر و چنگ

     به نام عشق و فرهنگ، می کندم ماندگار

 

 

سروده شده در :

(سه شنبه 2فروردین 84)

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/6:: 1:54 عصر

منظورم از مهر همان عشق است (کلا در همه به اصطلاح شعرهام )

 

خانه مهر بر سرم خراب کردند

تا ابد عشق بردلم حرام کردند

زدم زاری کنان بر دامنش چنگ

نصیب جان من جلاد کردند

به جرم مهر و عشق  ای جان جانان

تنم آتش زدند بر باد کردند

تو بشنو این ندای درد یک دل

نصیب قلب من غمباد کردند . . .

 

سروده شده در

( چهارشنبه 2 دی 83)

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/5:: 3:52 عصر
 

مصراع دوم بیتها با مصراع اول بیت آخر هم قافیه است نه مصراع اول بیت اول  ... اینم یه سبکه دیگه ...

 

در این روز پر از نور ، کسی مرا نبیند   

      چه کنم که مهتابم و ندارم آفتابی

 به امید یار خوبان بنشینم و بمیرم

      به زآن که باشدم مست در عالم جدایی 

 به نام او شادم و به عشق زنده هستم               

      من به یاد او زنم بال چو مرغان هوایی

 به امید مهر اویم که اگر وصال بینم

      شوم هم ساز و هم آواز ، در آهنگ خدایی

در این چرخه قدار، قرعه بر نام من افتاد                

     که شدم به نقش مجنون و تو در مقام لیلی

سوگند به اشک عاشق که بدون عشق هیچم      

      قفل کردند این دل به کلید و مهر شادی

 ای خدا اگر در این ره نباشدم وصالی                    

      جز خاک نماند ازمن، در این سرای فانی

 

 

(سه شنبه 11 اسفند 83)

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/4:: 4:44 عصر
 

من این شعرو زمستان گفته بودم برای همین با الان تناسبی نداره. سعی کردم حرفمو بر وزن آهنگی که دوست دارم و خیلی تلویزیون می گذاشت بگم ((یاران چه غریبانه ... رفتند از این خانه ...))‌.

 شما بگین خوبه یا نه ...

 

ای باد زمستانه، ای راه پر از چاله

      ای قلب رها از جا، ای عاشق دیوانه

 ای فکر پریشانه، کاشانه ویرانه

      ای سعی بی انجام، دلداده و آواره

 ای زخم عمیقانه، ای جاده پر مانع

      ای بار پر از خاشاک، ای وای بر این شانه

 ای شربت زهرانه، ای صبر غریبانه

      ای آهوی بی ضامن، ای مرگ به چشمانه

 ای شادی و سامانه، ای صاحب این خانه

      ای یاور بی همتا، شو دوست نه بیگانه

 

 

 (سه شنبه 18 اسفند 83)

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/3:: 1:42 عصر

این شعر رو جدید گفنم. شعرهای قدیمیم رو به تدریج اضافه می کنم.

 

آمده فصل بهار، فصل شکوفه و سار

     آمده بوی گل و عطر نفس های یار

 صدای ساز بلبل، پر ز نوای شادی است

     می سپرد قلب من به پیش دستان یار

 زمین خوشبخت کنون، مست زباران عشق

     ای ابر پاک بهار، بر دل تنگم ببار

 این دل من دشت نیست، کوه و دِه و سنگ نیست

     بهشت گمگشته ایست، در دل این روزگار

 خدای خورشید و مهر، خدای ماه و سپهر

     به عدل تو نباشد، جنگل بی جویبار

 قطره آبم دهی، جنگل و بستان دهم

     چنان که گل بشکفد، از دل این کوهسار

 مهر جهانت دهم، این دل و جانم دهم

     آتش و نور افکنم، سینه این شب تار

 خدای عشق زلال، یاور قلب بی بال

     وصال خواهم ز تو، آخر این انتظار

 دلبر زیبای من، عشق دل زار من

     بر گل رخسار تو، تشنه است این بوته زار

 در این جهنم دل، جان و تن من بسوخت

     خاکستر قلب من، منتظر مهر یار

 

(سه شنبه، 2 فروردین 1384)

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : دیوان دل:: 84/1/2:: 5:21 عصر

سلام

 

خیلی وقت بود که می خواستم به اینجا بیام. البته ‍پرشن بلاگ هم خوبه اما امکانات اینجا بهتره.

شعرهایی که تو این دو سه ماه اخیر گفتم رو اینجا می ذارم.امیدوارم خوشتون بیاد.

 

ممنون


موضوعات یادداشت



55408:کل بازدید
3:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
بهار 1384 - دیوان دل
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان





لینک دوستان

اشتراک
 
آوای آشنا
بایگانی
تابستان 1384
بهار 1384
طراح قالب