« روزهاست ميبينمت ؛ ميداني ؟! هيچ دانستهاي كه به قطره اشكت در دل چه اشكها و به لحظهً خندت بر جان ، چه خنده ها كه زاييدهام ؟! ميداني به نگاهت دنيايي ز ياد بردهام و به گاه التجا ، اما ، چه زجر نهاني كشيدهام ؟! ... » مهربان ، بي شك بي شمار ديدهاي دختركاني پاكنهاد را كه در كوچه خيابانهاي شهرمان به زندان گدايي اسيرند و پاكي خويش به بهايي اندك بر كف بينوايي مينهند ؛ خاكسترينهاي در همراهيشان بر خاكسترينههايم فزودهام ؛ بگذار نگاهت نه مرا ، كه تنهاييشان را ، دمي مرهمي باشد ...
اگه تو رو دوست دارم خيلي زياد منو ببخش
اگه تويي اون که فقط دلم ميخواد منو ببخش
منو ببخش اگه شبها ستاره هارو ميشمارم
منو ببخش اگه بهت خيلي ميگم دوست دارم
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل ميچينم
منو ببخش اگه شبها فقط تورو خواب ميبينم
سلام عزيزم
جالب بود اميدوارم هميشه يه عاشق مهربون باشي
جز نوكر و جلاد دگر كس به اين خانه نيست.. عاليه ...
سلام . كمال تشكر از اينكه بهم سر زدي